درس مردانگي كه از رفيقم آموختم
امروز اتفاقي روي داد كه به مردانگي يكي از رفقايم پي بردم!
اين دوست بزرگوار بر سر اختلافنظر و مسألهاي كه بين من و يك نفر ديگر روي داده بود، پس از شنيدن اظهارات طرفين، با وجودي كه منافع مالي و كارش در خطر بود، جانب مرا گرفت و با اين كار ضرر و زيان مالي و كاري متقبل شد.
وقتي از او دليلش را پرسيدم كه چرا تا اين حد برابر اين آدم موضع گرفتي و با وجودي كه به نوعي با اين فرد وابستگي داشتي، با او تند برخورد نمودي، گفت: به صداقت بيش از مال و ثروت اهميت ميدهم. صحبتهاي هر دوي شما را شنيدم و از نظر من حق با تو بود. اين آدم قصد داشت با اعمال فشار، نظرش را به كرسي بنشاند، پس احساس ميكنم راه درست را انتخاب كردهام و پشيمان هم نيستم!
وقتي گفتم كه ضرر كاريات را چطور جبران ميكني؟ گفت: خدا بزرگ است. مثل خودت كه اجازه نميدهي كسي به زور نظرش را به تو تحميل كند، بعداً از حقم در مقابل اين فرد دفاع ميكنم. اگر هم موفق نشوم، حداقل تلاشم را كردهام، لذا هيچوقت ناراحت نميشوم.
بعد با لبخندي درب ماشينم را بست و خداحافظي كرد!
به چنين انسانهايي غبطه ميخورم كه هيچوقت وجدانشان را زير پا نميگذارند. سعي ميكنم در چنين مواقعي از رفتار نيك آدمها درس بگيرم و در موارد مشابه زندگي به كار ببندم.
--------------------------------------------------
درس جالب ديگري هم كه آموختم را برايتان نقل ميكنم كه اميدوارم شما هم در شرايط مشابه آن را به كار ببنديد:
يكي از دوستانم نقل ميكرد كه با همسرش و خانواده او دچار مشكل شده بود و كارشان به جاهاي باريك از جمله طلاق كشيد.
وي كه نه آدم خوب و نه بدي بود، سرش به كارش گرم بود و با كسي كاري نداشت، اما خبث نفس پدر همسرش كه ميگفتند يد بيضايي در عمل زشت نانبُري و آدمفروشي(به انواع و اقسام مختلف) دارد و از جمله با هر كس دچار مشكل ميشود اقدام به زيرآبزني او در محل كار، بين اجتماع و جاهاي ديگر مينمايد، باعث شده بود نوعي تضاد بين اين دو آدم وجود داشته باشد كه به هيچوچه نتوانند همديگر را تحمل كنند.
لذا پدر همسر ايشان كه مدال طلاي زيرآبزني در مسابقات جهاني و المپيك را در كارنامه پرافتخارش دارد، با نيت سوء عازم محل كار رفيق ما در اداره ميشود تا به اصطلاح نسخهي داماد سابق را بپيچد و او را كلهپا نمايد، بلكه از اين طريق جگر مباركش خنك شود و اندكي از عقدههاي دروني و آلامش بكاهد.
از قضا به تور يكي از اين آدمهاي باانصاف و بزرگوار شاغل در اداره ميخورد كه اتفاقاً منصب بالايي هم دارد! لذا سفرهي چركين دلش را ميگشايد و شروع به زدن تهمتهاي مختلف و بدگويي در مورد داماد سابق ميكند كه با وي اختلاف شخصي داشته است.
در اين لحظه آدم باانصاف اداره، از او ميخواهد كه ترمز بكشد و از يكي از كاركنان تقاضا ميكند طرف حساب وي كه همان داماد سابقش باشد را احضار كنند و نماينده حراست را هم بياورند تا در حضور آنها، ادعاهايش را اثبات كند و اگر نتوانست، مطابق قوانين قضايي كشورمان به جرم تخريب شخصيت ديگران در محل كارشان، پروندهاي براي اين آدم ناحسابي تشكيل دهند و راهي مراجع انتظامي و قضايي شود، بلكه مدتي در زندان آب خنك نوش جان كند و چند ضربهاش هم شلاق تحمل نمايد!
پدر همسر كه از اين نوع برخورد رك جا ميخورد، وضعيت را قرمز ميبيند و سعي دارد از مهلكه فرار كند كه طرف با جديت مانع خروجش ميشود و اصرار دارد براي روشن شدن تكليف ادعاهايش بماند و با او رو در رو شود تا مشخص شود حق با چه كسي است.
دست آخر، آقاي زيرآبزن با توسل به قسم و قرآن، اجازهي خروج ميگيرد و خود را از چنگ اين آدم قاطع نجات ميدهد، اما به يقين از اين موضوع درس عبرتي ميگيرد كه ديگر اين مدلي سعي در زيرآبزني كسي ننمايد!
از سوي ديگر، رفتار خوب اين مرد هم درس عبرتي ميشود براي كاركنان تا در موارد مشابه، چنين برخوردي با بدگويان داشته باشند و آنها را به مواجه حضوري با كساني كه غيبتشان را ميكنند و به آنها تهمت ميزنند وادار نمايند!
توان شناخت به یک روز در شمایل مرد که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم
ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
سعي كنيد هيچوقت از ظاهر افراد در موردشان قضاوت نكنيد!
متاسفانه من هم چند سال پيش شبيه چنين آدمي را در زندگيام ديدهام! در مورد آن آدم به دوستانم گفتم كه براي پي بردن به هويت واقعي چنين كسي، كافي است فقط 10 دقيقه پاي صحبتهايش در مورد ديگران بنشينيد!
آنگاه از صحبتهايي كه پشت سر بقيه مردم ميكند، در خواهيد يافت كه ذات و هويت واقعي اين آدم چيست و یقینا پشت سر شما هم غیبت میکند و تهمت میزند.
اتفاقاً چند نفر كه اين آدم به آنها مراجعه كرده بود، داشتن مشکل اخلاقي و رفتاری او را تاييد كردند ...
* امروز به اين عشق گردآوري ميكنم و مينويسم كه شايد روزي اين نوشتهها به كار كسي آيند، چنان كه نوشتههاي پيشينیان، شوقي در وجودم فكند و شعلهاي در دلم افروخت....