خاطرات آقای محمدباقر عباسي(بخش سوم)
در شرق ميدان، اصطبل اصلاح نژاد و حد فاصل اصطبل و دارالتربيه، باغ كشاورزي قرار داشت. در آن دوران به اسب اهميت زيادي ميدادند، به خصوص در ارتش كه كار مشاين فعلي را انجام ميداد. از ميدان تختي تا مسجد توسلي(4) در درب دلاكان، بافت شهر به همين صورت بوده فقط احداث خيابان كمربندي بازار باعث شد تا كوچههايي در پشتبازار از بن بست درآورده شوند. در خيابان حافظ از سه راهي كمربندي تا نزديكي ميدان پشتبازار، بازار سرپوشيدهاي بود معروف به بازار تاريكه كه در دهه 20 به خاطر تعريض خيابان، سقف آن تخريب شد.
نزديكيهاي مسجد توسلي، سه حمام و دباغخانهاي قرار داشت. يكي از حمامها (حمام پائيني) و دباغخانه در مسير خيابان قرار گرفتند و تخريب شدند. دو حمام ديگر عبارت بودند از حمام حاج اسداله زمانپور(5) كه حوض مرمري زيبائي در زير يكي از طاقهاي آن با آب جاري و فواره جلوه خاصي داشت و حمام آقارضا قاضي(۶) كه با سبك معماري جالبي ساخته شده بود. با ابتكار شادروان عليمحمد ساكي(شهردار خرمآباد در سالهای ۵۰ تا ۵۶) حمام نو، رستوران سنتي گرديد و هم اكنون كتابخانه است. حمام حاج اسدالله هم مكان ورزش است.(۷)
در محل مسجد فعلي توسلي، باغچهاي بود موسوم به «باغچه شيرازي». از اين باغچه تا طاق پل شكسته، باغهاي ميوه بود. در باجگيران(۸) آسيابي ميچرخيد موسوم به آسياب گل باغ.
گورستان خضر
در وسط قبرستان بقعهاي بود هست موسوم به خضر(۹). اين بقعه داراي يك متولي بود كه بعد از ظهر پنجشنبهها درب آن را ميگشود و محوطهي آن را آب و جارو ميكرد. افرادي نيز به زيارت آن مقبره ميرفتند. زيارتنامهاي ميخواندند و در آنجا شمع نذري روشن ميكردند. به نيابت گشودن مشكلي كه داشتند قفل و بند دخيل ميبستند. چند ريالي هم به متولي ميدادند. در حدود سال 1335، يك شب گودي مكعبي به ابعاد 2 متر در وسط آن كنده شده بود تا از آن سرقت كنند! از آن تاريخ درب آن مقبره بسته و متروكه شد.
بيماريها
به علت عدم رعايت بهداشت و تغذيه نامناسب، اكثر مردم به امراض گوناگون مبتلا ميشدند. تعداد زيادي افراد نابينا وجود داشتند كه صبحها سر راه مردم مينشستند و گدايي مينمودند. برخي اطفال به كچلي(زخم سر) مبتلا ميشدند. غدههاي چركين دردناكي در نقاط مختلف بدن به وجود ميآمد. اين غدهها اگر در زير بغل يا كشاله ران ظاهر ميشدند، بسيار دردناك و مداواي آنها مشكلتر بود. در خرمآباد، آقايي به نام حاج درويش، هم دندان ميكشيد و هم شكستهبندي ميكرد و هم با نيشتر چرك اين دملها را ميكشيد و مرهمي روي آنها ميگذاشت. در تابستان، چشمدرد زياد بود. حكيمهاي يهودي داروهايي ميساختند و داخل چشم ميريختند كه تا حدي تسكين دهندهي چشمدرد بود. در پائيز، چائيدگي و تب و لرز شيوع داشت.
ناقل بيماري مالاريا، پشهاي بود به نام انوفل كه در آبهاي راكد زيست نموده و توليد مثل مينمودند. اين پشه روي بدن انسان مينشست و خون آن را ميمكيد و به افراد ديگر منتقل ميكرد و ايجاد تب نوبه ميكرد. تب نوبه عمومي بود. وقت معيني لرز به بدن انسان مستولي ميگرديد و بدن دچار تب و لرز شديدي ميشد كه چند ساعتي طول ميكشيد. اگر به مغازهاي مراجعه ميكردي كه چادر مغازهاش كشيده شده بود و از مغازهدار همجوار احوال صاحبش را ميپرسيدي، جواب ميداد: نوبت تبش بوده رفته منزل چند دقيقه ديگر كه تبش قطع شد ميآيد!
اصل 4 ترومن و ريشهكني مالاريا
جنگ جهاني دوم با كمك مؤثر آمريكا، منجر به فتح متفقين و شكست كامل آلمان نازي گرديد. كشورهاي زيادي كه تحت استعمار اروپائيان بودند به ظاهر از زير سلطه استعمار آزاد گشتند. آمريكا كه تا قبل از جنگ جهاني دوم در ساير كشورها نفوذي نداشت، با نيرنگ سعي نمود نفوذ خود را در جهان سوم گسترش دهد. ترومن _ رئيس جمهوري وقت آمريكا_ براي نفوذ در خاورميانه، طرحي را به عنوان اصل چهار ترومن به مورد اجرا درآورد كه شامل وسايل بهداشتي و فرهنگي ميشد .
به اين منظور، اكيپهاي مختلفي را به ايران گسيل داشت و در وهلهي اول مسايل بهداشتي را مد نظر قرار دادند. در بيشتر نقاط مملكت، آب نوشيدني لولهكشي شد. حمامها داراي دوش شدند. سمپاشي خانهها در شهر و دهات با گرد « ددت » خيلي از پشهها و حتي مار، موش و عقرب را در ظرف چند سال از بين برد و يا به حداقل رسانيد.
اين سمپاشي در ريشهكن كردن پشه انوفل و مرض مالاريا مؤثر واقع نشد! براي دفع اين معضل در سراسر مملكت، اداراتي تحت عنوان اداره مالاريا وابسته به بهداشت با صرف بودجهاي گزاف و بسيج و استخدام نفرات بسياري، در وهلهي اول به خشكاندن گندابها و بعد با سمپاشي منظم(در حدود 20 سال) با اين پشهي سمج(انوفل) مبارزه شد. حتي در بعضي نقاط به منع كشت برنج دستور داده شد.
پينويسها: (اطلاعات تكميلي افزوده شده توسط من به متن):
(1) اين منطقه هنوز هم به همين نام شناخته ميشود. زمين و باغ منوچهرآباد در دوران ناصرالدينشاه و مظفرالدينشاه متعلق به منوچهرخان فرزند آزادخان واليزاده و پدر سرتيپخان بوده است.
(2) حاج داراب پسر بزرگ مرحوم سلطانِ مراد(سلطان محمدخان مرادي) متولد 1290 خورشيدي بود كه سال 1384 در 94 سالگي درگذشت. اين خاندان یک شاخه از ایل بیرانوند هستند که در مناطق ريمله و دهپير از حومهي خرمآباد ساکن بوده و اكثراً در سواركاري تبحر و مهارت دارند.
(3) وي به «درويش مظلوم» معروف بود كه به اتفاق خانوادهاش از نجف به خرمآباد مهاجرت كرده بود.
(4) حاج محمدصالح توسلي فرزند هادي، باني اين مسجد در اواخر دههي 30 شمسي ميباشد. وي زمين مسجد را كه مهر هماخانم جوادي همسر نورالله فروغي(پسر حاج اسدالله زمانپور) بود، به شرط احداث مسجد به نيم بها خريداري نمود و آن را احداث نمود. مرحوم حاج محمدصالح توسلي 20 اسفند 1344 در سن 85 سالگي درگذشت و در صحن همين مسجد به خاك سپرده شد. گفتني است زندهياد محمدحسين توسلي اولين ليسانسهي خرمآباد، فرزند حاج محمدصالح ميباشد. آقايان محمدحسن، نصرتالله، محمديوسف، محمدجعفر، يحيا، مرتضي، محمداسماعيل و محمدناصر از ديگر فرزندان وي ميباشند.
(5) حاج اسدالله زمانپور ابن نصرالله ابن حاج عليزمان ابن حاج نعمت ابن حاج شريف ابن ابراهيمخان(اورمخو) نوكرمرا طولابي، بزرگ طولابيهاي ساكن در خرمآباد و پدر آقایان نورالله فروغي، لطفالله تبريكي و آقايان برهان، عزتالله، شكرالله و نصرتالله زمانپور است كه كليه اراضي حد فاصل باجگيران تا خضر و منطقه گلسفيد در دوران قاجار مطابق اسناد موجود متعلق به وي و خاندانش بوده است که قسمتی از آنها را در ازاي خمس و زكات در اختيار ملا محمداسحاق ضيايي ميگذارد تا ضميمه گورستان خضر شود. وي 30 بهمن 1323 در سن 77 سالگي درگذشت و در بهشت هشتم گورستان خضر به خاك سپرده شد.
(۶) وی فرزند آقا رضی فرزند میرزا محسن(قاضیالقضات) فرزند حسن فرزند عبدالله و پدر آقايان شيخ مهدي، نورالدين، عبدالرحمان، علياصغر، ميرزا و سعيد قاضي ميباشد. مادر آقا رضا سیده مریم نام داشت كه حمامي نيز به نام وي در خرمآباد وجود داشت. آقا رضا ۲۲ دي ۱۳۲۹ در ۷۹ سالگي درگذشت و در بهشت هشتم گورستان خضر خرمآباد به خاك سپرده شد.
(۷) حدود امروزي كتابخانهي امام جعفرصادق(ع) و زورخانهي طيب.
(۸) وجهتسميه باجگيران به اين دليل است كه در دوران حكومت رضاخان، شهرداري خرمآباد در اين محل براي اخذ عوارض از كساني كه از اين سمت به خرمآباد ميآمدند، دفتري تشكيل داده بود كه به اين عوارضيها نواقلي گفته ميشد.
(۹) اين مقبره بر خلاف تصور اكثر اهالي خرمآباد كه آن را به خضر پيامبر نسبت ميدهند، متعلق به جمالالدين خضر _ دوازدهمين اتابك_ از سلسلهي اتابكان لرستان است. وي فرزند تاجالدينشاه است كه در سال 693 قمري برابر با 674 خورشيدي در نزديكي خرمآباد به وسيلهي حسامالدينعمر بن شمسالدين، دارناكي بن شرفالدين و تهمتن بن بدرالدينشجاع و عدهاي ديگر كشته شد. مقبرهي خضر، پس از سال 1335 نيز چندين بار توسط سارقين به اميد يافتن عتيقه زير و رو شده است!
 * امروز به اين عشق گردآوري ميكنم و مينويسم كه شايد روزي اين نوشتهها به كار كسي آيند، چنان كه نوشتههاي پيشينیان، شوقي در وجودم فكند و  شعلهاي در دلم افروخت....
	  * امروز به اين عشق گردآوري ميكنم و مينويسم كه شايد روزي اين نوشتهها به كار كسي آيند، چنان كه نوشتههاي پيشينیان، شوقي در وجودم فكند و  شعلهاي در دلم افروخت....